خوش اومدید دوستای گلم
نظرهای زیباتون فراموش نشه
عضویت هم فراموش نشه ممنون
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
آموزش ورود به انجمن بانام کاربری | 0 | 13 | alireza |
آموزش ارسال موضوع جدید به انجمن | 0 | 10 | alireza |
آموزش فرستادن نظر یا بحث درمورد مطلب های ارسالی انجمن | 0 | 11 | alireza |
يادمان باشد | 0 | 10 | tara |
♥بچه های باحال سایت تیناتک بیوگرافی بنویسد♥ | 1 | 28 | tinatak |
خوش اومدید دوستای گلم
نظرهای زیباتون فراموش نشه
عضویت هم فراموش نشه ممنون
میدان...
حس میکنم هرزگی هم عالمی دارد.................
عالمی مبهم.........................
حس انتقام و آلوده شدن..........
حس مثل تو شدن..............
حس لجن شدن...............
حس خیس فاحشگی........
تنم بوی گند فاحشگی میدهد.....فاحشگی اختیاری!!!!
شبها گاهی اشکهایم.....
برای لحظه ای......
برای توی هرزه جان میدهند.......!!!
خاطرات تو و فاحشه هایت......
چشم هایم را زخم میکنند
درد دارد......
تو نفهمیدی بغضم مرا کشت.....
وقتی تنم را سپردم دست کسی که ...
برایم هیچکس بود.....
تو نفهمیدی......
من خفه شدم......زیر نفس های آن غریبه!!!!
امروز بعد از مدتها صدایش را شنیدم که میگفت:
"من با او هیچوقت نمیخوابم همین که دستمو بگیره کافیه.......!!...دوسش دارم....."
بعد گفت که او کنارشه و من......
بارها مردم.....
بارها.....
تنها اسم هرزه ات برای لرزش دستهایم کافیست!.....
برای خفه شدن در خاطرات چرک تو.......
برای یاد کثیف معشوقه های تو.....
تو را برای خودم میشکنم دیگر.....
اما نه تو و نه هیچکس....
....نمیداند.....
درد دارد....
درد.....
زمانی از روحم بودی تو......
تو بودی و......
تو......
تلخی الکل و تو......
تو و یک مشت خاطرات چرک تو.....
راستی لبهایت هم طعم هرزگی هایت را میداد......
امشب با دیدن تو و او.....
من شکستم.....
در خودم....
در قلمم....
در نوشته هایم.....
در اشکهایم.....
در دستهای لرزانم......
من در هرزگی های تو شکستم امشب......
کلمات و حروف امشب برای توصیف من......
باید فاحشگی کنند در آغوش غریبه.......
تا بدانند....
درد دارد.....
درد......
رژ قرمز.....
خیلی قرمز.....
زیرا در این رنگ.....
هیچ ضعفی پیدا نیست.....
حتی لرزش لبهایم......
میبینی چقدر شبیه هم شدیم آخر؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
فاحشه هایی در آغوش غریبه ها.......
هوس تنت را کردم.....
هرزه....
باورت شد؟؟؟ نه تن تو نه.......
کسی که می اندیشیدم برایش مقدسم.....
تویی که تو نبودی....
چرا زر میزنی آخر؟؟؟
حتی اتاقت هم خیلی وقت است بوی مرا از یاد برده....
بوی گند خیانت و فاحشه هایت.......
عطرم را خفه کرده......
خیلی وقت است!خیلی وقت است!...
پس زر نزن.....
بغضم را قسم داده ام که نشکند......
خفه میشوم آخر....از این بغض!....
داغونم میفهمی؟؟؟
فاحشه باش....تورا میگویم......
راحت تر فراموش می شوی با هرزگی ام.........
لعنتی!!!!!!!
آغوششان برایت من شد؟؟؟
گوه به وجودت.....
مال تو.....فاحشه هایت.....
تنم آغوش میخواهد از آن آرام ها.....
خیلی می شکنم....
خیلی......
دلم گریه میخواهد.....
بخدا برای تو نه......
برای خودم.....
من تنم را میفروشم.....
به هیچ!
قیمتش را کسی برآورد نمیکند......
دستمزدم فراموش کردن توست!
در میان بغض نشکسته ام......
کافیست.....
حتی لحظه های هم خوابگی با تو.....
برایم خاطره ای شده....سیاه و سفید.....
که از ارتفاع پرت شد....
گفته بودم از همان روز اول.......تو هم روزی خودت را خاطره ای می کنی.....برایم.....
باورت میشد روزی طعم لب هایت......
از یادم برود؟؟؟؟؟
عجب دلبری می کنم........!
در آغوش هر بیگانه ای.....نفسم میگیرد.....
برای تو.....سرکوفت میکنم......با هرزگی احساست خش دارم را.....
تو حرامی بر دل من!......
می ترسم بغضم بشکند......هر لحظه که هرزه ای بوسه میزند
بر نبض بی قرارم......روی رگ گردنم......
رگی که در
ان جز.......
بی خیال.....تو حرامی......
خرابم....
خیلی خراب......خراب تر از فاحشه ی کنار خیابان.....
خراب تر از معشوقه ات.......
خراب تر از تن به اوج رسیده ی تو.....
خراب تر از تمام دختران این شهر.......
خرابم....
خراب....
.
.
.
.
.
تو...........
گذشت....
دیشب....
بدون تو یک شب دیگر هم گذشت!
ولی این بار....بر سر بغضم فریاد زدم!
که خفه شو!
خفه شو!
خفه شد!
فقط بدون صدا اشک ریخت!
من هم گفتم به درک!
و اجازه دادم بالش زیر سرم خیس شود...
راستی.....
از تو چه خبر؟؟؟....بالش زیر سرت خیس شد؟؟؟یا لاپای معشوقه ات؟؟؟؟
من خوبم.....
راستی.....
دروغ گفتم.....
از این به بعد از دور بنگر به من......که هیچکس برایت من نمیشود....
.
.
.
.
.
نفسم....
تنم نوازش می خواهد....
از دستانت.....
چه پاسخی دهم.....؟؟؟
حتی اگر نباشی......
در آغوش فاحشه ای باشی......
حتی اگر نباشی.....
پس مانده ی دیگری را بلیسی.....
حتی اگر نباشی.....
به خودم می بالم.....
به تنم....
به روحم.....
به قلبم......
که عشقت را......
در خود جای داد.....
فقط چون....
تو را می پرستید.....
هنوز هم می پرستد....نمیخواهی؟؟؟؟به درک کسی از تو اجازه نخواسته.....
شنیدی؟؟؟
شکست....
مهم نیست....همین کافیست....
که بر تن داغت عاجزانه بوسه زنم.......
نشنیدی پس؟؟؟؟
مهم نیست....برایت ارزش شنیدن ندارد......
اگر خیلی مشتاقی......
باکرگی تن و غرورم بود.....
حالا شنیدی؟؟فکر نکنم......
تو را رها می کنم...
لای این....
تن خیس
و
دل انگیز
فاحشه های این شهر.....
میخواهم....
نوازش کنم....
تن......
زنانه ام را......
که گرچه باکره نیست.....
قلبش....
باکره تر از هر باکره ایست.....
تن کدام یک از فاحشه هایت.....
مقدس تر....
از تن من برای تو آواز عشق می سراید؟؟؟
تو را....
رها می کنم....
لای آلودگی
قرمز
این شهر!
تا نظاره کنم
تن کدام یک
بیشتر از من برایت......
زن خواهد بود.....؟؟؟؟
وقتی بلوغ نیازهای جوانان یک جامعه زود رس میشوند.
جمجمه ی ذهنیشان را هوس و احساسات کاذب فرا میگیرد
واز فرط خامی رابطه ای شکل میگیرد که
باکره هایش به اجبار از ع ق ب درد میکشند
وپسرهایش به اجبار از ج ل و لذت میبرند.
خداوند زیبایی و لطافت اش را در زن نهاند تامرد
دراو بنگرد و اندیشه اش بلند شود
مردان ما کجایه این خلقت رااشتباه فهمیده اند
که به زن مینگرند و ا ل ت ت ن ا س ل ی اش بلند میشود؟؟؟؟
لــــــیلـی.......
به قـــصـــه ی خـــود بـــازگــــــرد
مجـــــــنـــون هـــــــــاے این دیـــــار بـــا هـــمـــه لــــــیلـی هــــا
"محـــــــــــــــرم" اند...
جـــز لــــــیلـی خـــــــــود...
چــِــقــَـدر بـــــآیــَـد بــُــگـــَـذَرَد ؟؟؟
تـــــآ مــَـنــــ
دَر مـــُـــرورِ خــــآطــِــرآتــَـــمـــ
وَقـــــتــیـــــ اَز کــِــنــارِ تــُــو رَدمــــیـــ شـــَــوَمــــ .
تــَــنــَـمــــ نــَـــلــَـــرزَد …
... بــــُـــغـــضــَــمــــ نــَــگـــــیــرَد
آخِــه تا کـِــــــی؟!
جـــهنـــمی به پا میکند...
دلـــــــ ــــــــــم ،
وقـــــــــــــ ــتـی ...
شــــــــــــــعر ی بیــــــاید و...
تـــــــــــــ ـــــــــــــــو،
میان آن نـــــبــــاشــــی...!!!
خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم
همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !
ولــــــــــــــــی ;
آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت…..
مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد ….. !!
چـقـــ ــدر خـوبــهــ . . .
یـکـــ ـی بـــ ـاشـهـ ..
یـکــ ـــی بـــ ــاشـهـ کـــه بـغـلـتـــ کـنــــهـ . . .
سـرتـــ ــو بـــ ــزاری روی قلبش...
آرومــ ـتــ کـنــ ــــهــ . . .
حـُــ ــرم نـفـس هــ ـــاش تـنـتـــ ُ داغ کـنــ ـــهــ . . .
عـطـر دسـتـــ ــاش مـوهـاتــ ـــو نـوازش کـنــ ـــهــ . . .
چـقــ ـــدر خـوبــ ــهــ . . .
چـقـــ ـدر خـوبـــ ـهـ کــ ــهـ آرومـ دمـ گـوشـ بــگــ ـــهــ ...
عزیــ ـزمــ دوستـــ دارمـــ ....
ایـــטּ منـــم ..
دختــرے تنــــها
با قلـــــــــبے شڪــستـﮧ در دسـت
کـﮧ نیـــمـﮧ اش را دســت او گـــــــم ڪـرده اســت
به او بگویــید برگــردد
با او ڪــارے ندارم ...
فقط میــخواهم نیــمـﮧ ی دیـگر قلبــم را گـــداۓ ڪـُـنــَـ م !
خدایا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟
من که فقط زمین خوردم ....
تعداد صفحات : 7